دختر صوفی

یا رب ... بی حجابانه درآ... از در کاشانه ی ما... که کسی نیست به جز ، ورد تو در خانه ی ما...

دختر صوفی

یا رب ... بی حجابانه درآ... از در کاشانه ی ما... که کسی نیست به جز ، ورد تو در خانه ی ما...

به من نگید برو...

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

دخترِ تنها، آرام در گوشه‌ای از دنیا نشسته بود؛ جایی در میان رؤیاهای خاموش و خاطراتی که بوی غروب می‌دادند ، موهای قرمز و پرپیچ و تابش را باد نوازش می‌کرد و نگاهش، دوردست‌ترین ستاره را می‌کاوید؛ انگار دلش را آن‌ بالاها، جا گذاشته بود، میان آسمان، که روی زمین ، کسی حرف دلش را نمی‌فهمید.

نه شانه‌ای برای تکیه بود، نه گوشی برای شنیدن، اما او شکوفه‌ی سکوت بود، ریشه‌ دوانده در خاک دلتنگی، با دلی که هنوز بلد بود دوست بدارد، حتی اگر هیچ‌کس نمانده بود برای دوست داشتن...

او قوی بود، نه از آنهایی که فریاد می‌زنند و میخواهند دنیا را به کام خود در آورند ، از آن‌ها که در سکوت می‌سازند، در تنهایی می‌بالند و با قلبی زخمی، باز هم به زندگی لبخند می‌زنند...

 

پ.ن: چی میشه که به خودمون اجازه میدیم به کسی بگیم چرا مهاجرت نمیکنی...

چرا مهاجرت نمیکنم؟

من جونم بسته به ذره ذره ی این خاکه... من این خاک رو میپرستم، با همه ی خوب و بدش، من این مردم رو میپرستم... کجا برم آخه... کجا رو دارم برم که خاکش بوی عشق و عرفان و خدا بده...

.

.

.

آخ مامان... آخ... مامان تو دیگه چرا... مامان من جوونیم رو گذاشتم که اون چیزی که تو باید میساختی و نساختی رو بسازم... تو دیگه چرا بهم میگی مهاجرت کن... مگه من آدم مهاجرت هستم؟ من که توی تنهایی و تاریکی نفسم بند میاد مامان... تو که میدونی...

تو رو خدا نگید... به کسی نگید مهاجرت کن...

که من آدمش نیستم، که اگر بودم همین شیش ماه قبل که همه جوره شرایطش فراهم شد، میرفتم... من آدم اینکار نیستم... نمیتونم... نمیتونم... چنگ به دل هم نزنیم... من دل نازک تر از اون هستم که حتی برای خوبیه خودم بهم بگن مهاجرت کن... مگه من سر بار کسی هستم آخه... من که فقط جنگیدم و از خودگذشتگی کردم تا شرایط رو برای بقیه بهتر کنم ... اون خدای بالای سر شاهد و ناظر هست... به من نگید مهاجرت کن... به من نگید برو...

  • ۰۴/۰۲/۰۱
  • صوفیا !!!

نظرات  (۳)

مهاجرت واقعا تصمیم شخصیه و خیلیی تاثیر میذاره رو زندگی اصلا شوخی نیست

واقعا روحیه مهمه و مهم تر اینکه خودت بخوای اصلا

قطعا هر تصمیمیو باید بگیری که حال دلت باهاش خوبه❤️

پاسخ:
دقیقن الینا...
بنظرم روحیه از هر چیزی مهمتره...روحیه ی اینکه بتونی خودت رو از همه چیز و همه جدا کنی...
من نمیتونم...
مادرم هم میدونه نمیتونم...
نمیدونم چرا مطرحش میکنه...

بله واقعا

گاهی مامانا از روی نگرانی برای وضعیت حرف میزنن به دل نگیر اصلا..

از این گوش بشنو از اون گوش ردش کن ❤️

البته میتونم درک کنم گاهی یسری حرفا بدجور دل آدم سنگینی میکنه ولی بذار به پای اینکه مادره

پاسخ:
ممنونم الینا جون ، حس میکنم خیلی با درک و منطقی هستی
مادر ایرانی از روی دلسوزی مدام در حال آزار و اذیت فرزندش هست متاسفانه...

عزیزمی🥹❤️

نظر لطفته صوفیا جون من هم از شما خیلی حس خوبی میگیرم🫂

بله کاملا میفهمم بیشترش هم از روی ناآگاهی و نابلدیه متاسفانه

 

پاسخ:
فداتشم ، لطف دارید... ❤️🙏
ممنون از درک و همراهیت...

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.