حلما...❤️
جلسه امروزم زودتر تمام شد و الان توی ایستگاه متروی تجریش منتظر حلما هستم...
حلما سه سال از من کوچیکتره، متاهله و بشدت متعهد...
رابطه اش با همسرش رو دوست دارم، کاملا دوستانه و در کمال احترام و ادب، از این زوج هایی نیستن که الکی لاو بترکونن و ادایی باشن، به هم فرصت حرف زدن میدن، به هم بی نهایت احترام میذارن و اهداف مشترک زیادی دارن، پلن های اقتصادی شون رو دونه دونه با هم پیش میبرن و خدا رو شکر توی این مدت کوتاهی که شناختمشون، پیشرفت اقتصادی خوبی داشتن، حلما دو سال از همسرش بزرگتره، چهره اش شیرینه، چشمای کوچولو و صورت و بدن تپل مپل، موهاش رو رنگ نمیکنه و تارهای موهای سپیدش زیبایی خاصی به چهره اش داده، متین و با وقار و با شخصیته، مهربون و گرم و صمیمی، همون تایپ شخصیت هایی که من علاقه دارم براشون تایم و انرژی بذارم، اما دلیل اصلی که رفاقت باهاش رو دوست دارم اینه که بشدت انسان معنوی هست، اهل شعر و ادب و همین سبب شده روحیاتش لطیف و دخترونه باشه، وقتی کنار هم هستیم موضوع صحبت هامون عرفان و شعر و معنویات هست و کتابهایی که خوندیم، یه جورایی آموخته هامون رو با هم به اشتراک میذاریم و از شنیدن حرفهای هم لذت میبریم، حلما بشدت میهن پرست هست و همین باعث میشه من بیشتر و بیشتر دوستش داشته باشم، اما ارزشمندترین بخش رابطه مون اینه که من و حلما شنونده ی خوبی برای هم هستیم و از شنیدن حرفهای همدیگه لذت میبریم...
دیدارهامون هم اینجوریه که حلما برای ماموریت کاری میاد پیش من و البته منم همینطور و البته خیلی اتفاقی همو کشف کردیم و توی مدت کوتاه رفاقتمون ، سعی کردیم همو رشد بدیم، به هم کتاب معرفی کنیم، حتی کتاب به هم هدیه بدیم و در مورد مسائلی که توی کتابها میخونیم، بحث و مشورت کنیم...
الانم حلما داره میاد بریم تجریش رو بگردیم، بریم دربند نهار بخوریم و شب هم قراره بیاد ونک پیش من بمونه و احتمالا همسرش هم بیاد پیشمون و یه بزم و دورهمی با قلیون و ... داشته باشیم...😍❤️
- ۰۴/۰۱/۲۵
خوشبحالشون