دختر صوفی

یا رب ... بی حجابانه درآ... از در کاشانه ی ما... که کسی نیست به جز ، ورد تو در خانه ی ما...

دختر صوفی

یا رب ... بی حجابانه درآ... از در کاشانه ی ما... که کسی نیست به جز ، ورد تو در خانه ی ما...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۱

توی رختخواب میلولم، صورتم به خنکای بالش میخوره، چشمام باز نمیشن، ورم کردن و درد میکنن، مدتی هست وضعیت آستیگمات چشمام بدتر شده، گریه هم اوضاعشون رو بدتر میکنه...

تقریبن تمام برنامه هام بهم ریخت، ۱۸ تا تماس کاری بی پاسخ داشتم...

و نمیخوام با هیچکدومشون تماس بگیرم...

معده درد امانم رو بریده، دست چپم شدیدا درد میکنه، پروپانول آرومم نمیکنه...

از دروغ متنفرم، بیزارم...

دروغ شنیدن تا مدتها حالم رو بد میکنه...

سبب میشه به انتقام فکر کنم...

سیب میشه بخوام تک تک دروغهاش رو فریاد بزنم...

  • صوفیا !!!